سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عید قربان که پس از وقوف در عرفات (مرحله شناخت) و مشعر (محل آگاهی و شعور) و منا (سرزمین آرزوها، رسیدن به عشق) فرا مى رسد، عید رهایى از تعلقات است. رهایى از هر آنچه غیرخدایى است. در این روز حج گزار، اسماعیل وجودش را، یعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنیوى پیدا کرده قربانى مى کند تا سبکبال شود.

صدای پای عید می آید. عید قربان عید پاک ترین عیدها است عید سر سپردگی و بندگی است. عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است. عید قربان عید نزدیک شدن دل هایی است که به قرب الهی رسیده اند. عید قربان عید برآمدن روزی نو و انسانی نو است.

... و اکنون در منایی، ابراهیمی، و اسماعیلت را به قربانگاه آورده ای. اسماعیل تو کیست؟ چیست؟ مقامت؟ آبرویت؟ موقعیتت، شغلت؟ پولت؟ خانه ات؟ املاکت؟ ... ؟

این را تو خود می دانی، تو خود آن را، او را - هر چه هست و هر که هست - باید به منا آوری و برای قربانی، انتخاب کنی، من فقط می توانم " نشانی ها "یش را به تو بدهم:

آنچه تو را، در راه ایمان ضعیف می کند، آنچه تو را در "رفتن"، به "ماندن" می خواند، آنچه تو را، در راه "مسئولیت" به تردید می افکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگی اش نمی گذارد تا "پیام" را بشنوی، تا حقیقت را اعتراف کنی، آنچه ترا به "فرار" می خواند، آنچه ترا به توجیه و تاویل های مصلحت جویانه می کشاند، و عشق به او، کور و کرت می کند، ابراهیمی و "ضعف اسماعیلی" ات، ترا بازیچه ابلیس می سازد.
... و اکنون در منایی، ابراهیمی، و اسماعیلت را به قربانگاه آورده ای. اسماعیل تو کیست؟ چیست؟ مقامت؟ آبرویت؟ موقعیتت، شغلت؟ پولت؟ خانه ات؟ املاکت؟ ... ؟

در قله بلند شرفی و سراپا فخر و فضیلت، در زندگی ات تنها یک چیز هست که برای به دست آوردنش، از بلندی فرود می آیی، برای از دست ندادنش، همه دستاوردهای ابراهیم وارت را از دست می دهی، او اسماعیل توست، اسماعیل تو ممکن است یک شخص باشد، یا یک شیء، یا یک حالت، یک وضع، و حتی، یک " نقطه ضعف"!

اما اسماعیل ابراهیم، پسرش بود!

سالخورده مردی در پایان عمر، پس از یک قرن زندگی پر کشاکش و پر از حرکت، همه آوارگی و جنگ و جهاد و تلاش و درگیری با جهل قوم و جور نمرود و تعصب متولیان بت پرستی و خرافه های ستاره پرستی و شکنجه زندگی. جوانی آزاده و روشن و عصیانی در خانه پدری متعصب و بت پرست و بت تراش! و در خانه اش زنی نازا، متعصب، اشرافی: سارا.

و اکنون، در زیر بار سنگین رسالت توحید، در نظام جور و جهل شرک، و تحمل یک قرن شکنجه "مسئولیت روشنگری و آزادی"، در "عصر ظلمت و با قوم خو کرده با ظلم"، پیر شده است و تنها، و در اوج قله بلند نبوت، باز یک "بشر" مانده است و در پایان رسالت عظیم خدایی اش، یک "بنده خدا" ، دوست دارد پسری داشته باشد، اما زنش نازا است و خودش، پیری از صد گذشته، آرزومندی که دیگر امیدوار نیست، حسرت و یأس جانش را می خورد.

خدا، بر پیری و ناامیدی و تنهایی و رنج این رسول امین و بنده وفادارش - که عمر را همه در کار او به پایان آورده است، رحمت می آورد و از کنیز سارا - زنی سیاه پوست - به او یک فرزند می بخشد، آن هم یک پسر! اسماعیل، اسماعیل، برای ابراهیم، تنها یک پسر، برای پدر، نبود، پایان یک عمر انتظار بود، پاداش یک قرن رنج، ثمره یک زندگی پرماجرا، تنها پسر جوان یک پدر پیر، و نویدی عزیز، پس از نومیدی تلخ.

ادامه مطلب...




تاریخ : سه شنبه 92/7/16 | 11:31 عصر | نویسنده : علیرضا صادقی برادرشهید محمدصادقی حسن آبادی | نظرات ()

http://mp313.ir/i/attachments/1/1376326823895404_large.jpg






تاریخ : سه شنبه 92/7/16 | 11:11 عصر | نویسنده : علیرضا صادقی برادرشهید محمدصادقی حسن آبادی | نظرات ()

 

پیامبر اکرم)ص( می فرماید:

هرکس در ایندنیا گره از کار مسلمانی بگشاید خداونددرآخرت

گره از مشکلاتشخواهد گشود.

طریقماندگاری

ماعندکم ینفد وما عند الله باق( النحل96)

«آنچه نزد شماست از دست می رود و آنچه نزد خداست باقی می ماند»

 

در کتاب کنز العمال از عائشه نقل شده که گوید: گوسفندی را سربریدند (و گوشت آن را انفاق کردند) پیامبر (ص) فرمود: چیزی مانده است ،عائشه گفت: به جز سر و دستش چیزی باقی نمانده است ،پیامبر (ص) فرمودند: به جز سر و دستش همه ی آن باقی مانده است.

این صفحه را اختصاص داده ایم به آن آیات و روایات مربوط بدانچه از اموال ما به ظاهر از دستمان رفته است و در اصل مانده است به دیگر سخن آنچه دخلمان بوده است نه خرجمان 

یکی از صفات مومن آن است که در هر چیزی مالک اصلی را خدا می داند و ملکیت خود را اعتباری. لذا همچون خزانه داران سلاطین هر جا که سلطان حقیقی آسمان و زمین بگوید بی چون و چرا خرج می کند و آن را جز انجام وظیفه چیز دیگری نمی پندارد.

در این صفحات ماندی ها را شماره نموده آیات و روایات مربوط به هر کدام را بر خود متذکر می شویم چرا که دست باز چشم باز می خواهد.

 






تاریخ : سه شنبه 92/7/9 | 6:34 عصر | نویسنده : علیرضا صادقی برادرشهید محمدصادقی حسن آبادی | نظرات ()

جامعه امروزی به علت وجود مشغله فروان و آلودگی های بسیار، چه فیزیکی(مانند آلودگی ها و آلودگهای صوتی) و چه روحی(انواع گرایشات به عوامل بازدارنده انسان در مسیر روشنایی) دچار مشکلات و نقصان های روحی فراوان شده که یکی از این آسیبها "بد خلقی" است. یکم راحت تر صحبت کنیم... تا حالا پیش اومده که به جایی بری و شخصی رو ببینی بهش سلام کنی و جوابت رو از روی بدخلقی نده... یا با کسی برخورد کردی که احساس کنی اصلا از اینکه تو رو مقابل خودش میبینه براش سخته... این افراد منبع انرژی منفی هستن و وقتی که باشون برخورد میکنی حس میکنی که دنیا چقدر سخت میگذره... این افراد مثل یه جوراب بد بو می مونن (آره یه جوراب) که آدمهای دیگه رو از خودشون بخاطر نحوه برخورد و بدخلقی هاشون فراری میدن...بدخلقی از نظر من چند دلیل میتونه داشته باشه... مشکلاتی که به دلیل برطرف نشدن دائما شخص رو تضعیف روحیه میکنه و شادابی رو ازش میگیره... یکی دیگه هم زندگی یکنواخت و بدون هیچ شوک خوشحال کننده هست. شما هم بقیه دلایلی که به ذهنتون میرسه نام ببرید... و یه آدم چطور میتونه از این حالات بسیار زننده فرار کنه و خودش رو نجات بده...

 

ادامه مطلب...




تاریخ : شنبه 92/7/6 | 8:15 عصر | نویسنده : علیرضا صادقی برادرشهید محمدصادقی حسن آبادی | نظرات ()
<      1   2   3      
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.