با توجه به مقصود از تزکیه در قرآن، این پرسش شایان طرح است که نفس همیشه با هواها و شهوات همراه است و در حقیقت نفس مبدأ هواها و شهوات بوده و شهوات جزء قوا و استعدادهای آن به شمار میآید. با این حال چرا باید نفس را از هواها و شهواتش دور کرد؟ آیا مگر میان نفس و قوایش تضاد وجود دارد؟
پاسخ به این پرسش نیازمند شناخت نفس و چگونگی تأثیر هواها بر نفس است. در این راستا باید گفت آنچه از قرآن کریم فهمیده میشود، این است که نفس یک واقعیت دو سطحی است: یک سطح رویین که عبارت است از مجموعه قوا و نیروها که ارتباط تنگاتنگی با جسم و تن دارد و ویژگی اصلیاش تحرک و جنبش است. دیگری سطح ژرف و عمیق که محور و مرکز نفس را تشکیل میدهد و ویژگی اصلیاش کنترل و مدیریت قوا و نیروهاست که معمولاً از آن به «من» تعبیر میکنیم. در اصطلاح قرآن این محور و عمق نفس «قلب» نامیده شده است؛
«و القلب العضو المعروف. و یستعمل کثیراً فی القرآن الکریم فی الأمر الذی یدرک به الإنسان و یظهر به أحکام عواطفه الباطنة کالحبّ و البغض و الخوف و الرجاء و التمنی و القلق و نحو ذلک. فالقلب هو الذی یقضی و یحکم، و هو الذی یحبّ شیئاً و یبغض آخر، و هو الذی یخاف و یرجو و یتمنى و یسر و یحزن، و هو فی الحقیقة النفس الإنسانیة تفعل بما جهزت به من القوى و العواطف الباطنة.» (طباطبایی، 9/ 47؛ نیز رک: 3/56 و 2/224)
«قلب همان عضو معروف است. در قرآن کریم در مورد چیزی به کار میرود که انسان به واسطه آن درک میکند و عواطفش را همچون دوستی و دشمنی، ترس و امید، آرزو و اضطراب و ... به وسیله آن اظهار مینماید. پس قلب همان چیزی است که حکم میکند، دوستی و دشمنی میورزد، ترس و امید دارد، شادمان و اندوهگین میشود و این در حقیقت همان نفس و جان آدمی است که به وسیله ابزارهایی که بدان مجهز شده است، عواطفش را نشان میدهد.»
در آیه کریمه «نهی النفس عن الهوی» نیز این دو سطح کاملاً مطرح شده است، چون از یک سو نفس دارای هوا معرفی شده و از سوی دیگر نهی کنندهای فرض شده است که نفس را از پیروی هوا نهی میکند. این سطح از نفس غیر از قوا و نیروهاست، بلکه حقیقتی است که بر قوا و نیروها فرمان میراند. اگر بخواهیم نسبت میان قلب و قوای نفس را بسنجیم، میتوان گفت این نسبت مانند نسبت مرکز گردباد و چتر آن میماند که هر چه از عمق بالاتر میآید، گستردهتر و فراگیرتر میشود، در عین حال که حرکت و جنبش آن تابع حرکت و جنبش مرکز است.
از سوی دیگر در دیدگاه قرآن، ساختار اولی و اصلی قلب به گونهای است که هم حقیقتنماست و هم حقیقتگرا؛ یعنی از یک سو شفافیت و دگرنمایی نسبت به حقایق دارد؛ حقایق را میشناسد و آن را از باطل تشخیص و تمییز میدهد؛
(فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا)(شمس/8)
«سپس بدیها و پرهیزگاریهایش را به او الهام کرده.»
از سوی دیگر نسبت به حقایق شیفتگی و گرایش دارد، به گونهای که اگر به حال خود واگذاشته شود، به صورت طبیعی به سمت حقیقت سیر میکند؛ «کل مولود یولد علی الفطرة فابواه یهوّدناه وینصّرناه ویمجّسانه.» (مجلسی، 57/187) «هر نوزادی بر اساس فطرت توحید به دنیا میآید. این پدر و مادرش هستند که او را یهودی، نصرانی یا مجوسی میسازند.»؛
(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا)(روم/30)
«به یکتاپرستى روى به دین آور. فطرتى است که خدا همه را بدان فطرت بیافریده است.»
علامه طباطبایی میفرماید:
«تکون سلامة القلب و صحته هی استقراره فی استقامة الفطرة و لزومه مستوى الطریقة، و یئول إلى خلوصه فی توحید الله سبحانه و رکونه إلیه عن کل شیء یتعلق به هوى الإنسان.» (طباطبایی، 5/378)
«سلامت و تندرستی قلب عبارت است از ثبات و پایداریاش در مسیر فطرت و ملازمت با راه راست که بر میگردد به خلوصش در توحید و اتکایش به خدا در مقابل هر آنچه که هوای انسان به او تعلق میگیرد.»
با توجه به تحلیل فوق، میتوان دو نتیجه گرفت: یکی اینکه فلاح و رستگاری انسان ارتباط تنگاتنگی با قلب و نقش مدیریتی آن دارد، زیرا قلب اصل و اساس هستی انسان به شمار میآید که تمام نیروها و کششها در خدمت وی قرار داده شده است؛ «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ وَ إِنَّمَا لِإمْرِئٍ مَا نَوَى» (حرّعاملی، 1/48)
دیگر اینکه نقش مدیریتی قلب آنگاه به صورت صحیح و بایسته انجام میگیرد که با ساختار اولی و اصلی قلب هماهنگ باشد، وگرنه وجود این ویژگی ساختاری قلب، لغو و بیفایده بود؛ (یَوْمَ لا یَنْفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ* إِلا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ) (شعراء/89-88)
«در آن روز که مال و فرزندان سودى نمىبخشد، مگر کسى که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید.»
بر این اساس، حفظ و صیانت ساختار اصلی قلب که اصطلاحاً از آن به «فطرت» تعبیر میکنیم، برای رستگاری انسان اهمیت منحصر به فرد مییابد.
بر اساس آموزههای قرآن کریم، اگر هواها و کششها مهار نشود، نقش مدیریتی قلب را که در تصمیم و اراده ظهور میکند، به سمت اهداف وجودی خود سوق داده و از ساختار اولی و اصلی قلب که حقنمایی و حقگرایی است، دور میسازد و به تدریج ساختار اولی و فطرت انسان را نابود میکند. شیوه تأثیرگذاری هواها و کششها بدین گونه است که:
1ـ هواها باعث تزیین عمل برای قلب میشود؛
(بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْرًا)(یوسف/18)
«هوسهاى نفسانى شما این کار را برایتان آراسته.»
(وَکَذَلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی)(طه/96)
«و اینچنین (هواى) نفس من این کار را در نظرم جلوه داد!»
مقصود از نفس در این آیات قلب نیست، بلکه هواها و شهوات است، زیرا در مفهوم «تسویل» دو مؤلفه وجود دارد: یکی اینکه چیز مورد تسویل زشت باشد و ثانیاً نفس نسبت به آن آزمند و حریص باشد؛
«و التَّسْوِیلُ: تزیین النّفس لما تحرص علیه، و تصویر القبیح منه بصورة الحسن، قال؛(بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً)(یوسف/18)،(الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ) (محمد/25).» (راغب اصفهانی)
و این با هوا و شهوت سازگار است، نه قلب حقیقتنما و حقیقتگرا. از همین رو تسویل به شیطان نیز نسبت داده شده است.
البته این تزیین به صورت زمینهسازی است، نه فاعلی؛ یعنی هواها زمینه میشود که عمل در نگاه قلب آراسته شود. فاعل تزیین برای قلب شیطان است؛
(الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ )(محمد/25)
«شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان زینت داده و آنان را با آرزوهاى طولانى فریفته است.»
در برابر این تزیین که به یک اعتبار تزیین نفس و به اعتبار دیگر تزیین شیطان نامیده میشود، تزیین دیگری داریم که بدون دخالت هوای نفس انجام میگیرد که در قرآن کریم این تزیین به خداوند نسبت داده شده است؛
(وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الإیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ)(حجرات/7)
«ولى خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهایتان زینت بخشیده.»
2ـ تزیین و آراستن عمل در نگاه قلب از آن رو که باعث ایجاد نگرش مثبت قلب نسبت به عمل میشود، سبب ایجاد تصمیم در قلب شده و فرمان انجام عمل صادر میشود. این حقیقتی است که هم قابل وجدان و دریافت درونی است و هم در آیات کریمه قرآن از آن یاد شده است؛
(وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ)(انعام/43)
«و شیطان هر کارى را که مىکردند، در نظرشان زینت داد!»
(وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ)(عنکبوت/ 38)
«شیطان اعمالشان را براى آنان آراسته بود، از این رو آنان را از راه (خدا) بازداشت.»
3ـ از آنجا که هواها و کششها از یک سو معطوف به مادیاتاند و از سوی دیگر نیروهایی فوقالعاده سرکش و سیری ناپذیر هستند، با تأثیرگذاری بر تصمیم قلب، باعث لغزش و گناه و انحراف در رفتار میشود؛
(فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى أَنْ تَعْدِلُوا)(نساء/135)
«بنابراین از هوا و هوس پیروى نکنید که از حق منحرف خواهید شد!»
(یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ)(ص/26)
«اى داوود! ما تو را خلیفه و (نماینده خود) در زمین قرار دادیم. پس در میان مردم به حق داورى کن و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف میسازد.»
4ـ تحقق انحراف در رفتار باعث پیدایش حالت مناسب با خود در قلب میگردد و قلب به تدریج به حالتهایی چون «رین»، «مرض»، «غلف»، «قساوت»، «زیغ»، «عمی»، «طبع» و «ختم» گرفتار میشود؛
(کَلا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ)(مطففین/14)
«چنین نیست که آنها مىپندارند، بلکه اعمالشان چون زنگارى بر دلهایشان نشسته است.»
(فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ)(حج/46)
«چرا که چشمهاى ظاهر نابینا نمىشود، بلکه دلهایى که در سینههاست کور مىشود.»
(فَتَرَى الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ)(مائده/52)
«(ولى) کسانى را که در دلهایشان بیمارى است مىبینى که در (دوستى با آنان)، بر یکدیگر پیشى مىگیرند و مىگویند: مىترسیم حادثهاى براى ما اتفاق بیفتد (و نیاز به کمک آنها داشته باشیم!)»
5ـ پس از تغییر و دگرگونی قلب توسط عمل ناشایست، ساختار اولی و اصلی آن از بین رفته و در مواجهه با حقایق، نه آنها را درست میشناسد و نه علاقه و تمایلی نسبت بدانها نشان میدهد، بلکه برعکس در شناخت و معرفت، به تعبیر روایات «منکوس» (کلینی، 2/422) و در تصمیم و عمل به تعبیر قرآن «امّارة بالسوء» (یوسف/53) میشود.
6ـ در نهایت با از دست رفتن ادراک و گرایش به حقیقت از سوی قلب، جان انسان از حقیقت خالی میشود و از آنجا که میزان و معیار سنجش انسانها در قیامت حق و حقیقت است؛ (وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ)(اعراف/8)، انسان به جای فلاح و رستگاری به شقاوت و بدفرجامی گرفتار میشود.
به این ترتیب مبدأ و نقطه آغاز تأثیرگذاری هواها بر قلب تزیین و تسویل است، اما تغییر و تبدیل حالت اولیه آن پس از طی مراحل تصمیم و تحقق عمل و انعکاس پیامدهای آن بر قلب صورت میگیرد.
اگر فرایند یاد شده در چگونگی تأثیرگذاری هواها بر قلب درست باشد، نتایج زیر به دست میآید:
اولاً تزکیه نفس که فرایند عکس تأثیرگذاری است، به معنای از بین بردن هواهای نفس نیست، بلکه به معنای جلوگیری از تأثیرگذاری هواها بر قلب است.
ثانیاً از آنجا که تزکیه دو طرف دارد، یکی قلب و دیگری هواها و کششها، فرایند جلوگیری از لحاظ منطقی باید بر دو محور متمرکز باشد: یکی حفظ و تقویت حقیقتنمایی و حقیقتگرایی قلب و دیگری تضعیف و کاستن از قدرت هواها و کششها در تأثیرگذاری بر قلب.
ثالثاً کار در هر یک از دو محور، روش ویژه خود را میطلبد. از آنجا که قلب به لحاظ ساختار اصلی و نخستین آن با حقیقت هماهنگ و همراه است، حفظ و تقویت حقیقتنمایی و حقیقتگرایی قلب به این است که هر چه بیشتر در مقابل حقایق قرار بگیرد و بدان تذکر داده شود. اما هواها و کششها از آن رو که نیروهای کور اما تحریک کننده هستند، شیوه تضعیف و کاستن از قدرت آنها، یا از بین بردن زمینه تحریک کنندگی آنهاست و یا ایجاد مانع در برابرشان.
آموزههای قرآن کریم، چه مواردی که پیرامون تزکیه مطرح شده است و چه مجموعه آیات به عنوان اینکه قرآن کتاب تزکیه است، در تحلیل نهایی به یکی از این دو محور برمیگردد. در ادامه به توضیح فشردهای از این آموزهها میپردازیم.
اگر به مجموعه آیات قرآن نگاه کنیم، این واقعیت کاملاً آشکار را مییابیم که محتوا و مضمون آیات به دو دسته تقسیم میشود: یک دسته آیات بیانگر حقایقاند و دسته دیگر بیانگر یک سلسله الزامات اخلاقی و تشریعی. بخش حقایق گرچه در قالبها و تعبیرات متنوع و متکثر مطرح شده است، اما از لحاظ موضوع در چند محور عمده محدود میشود: 1- خدا 2- آخرت 3- انسان 4- طبیعت 5- تاریخ.
هدف اصلی از طرح و تبیین این حقایق، توجه دادن و آگاه ساختن انسان نسبت به چگونگی صیرورت وجودیاش به مثابه غایت و غرض نهایی آفرینش اوست که به یک اعتبار عبودیت و به اعتبار دیگر تقوا و به اعتبار سوم تزکیه نامیده میشود.
قرآن از خدا سخن میگوید تا به انسان بفهماند که تمام هستیاش تحت اراده و نظارت او قرار دارد و بداند که چگونه باید عمل کند. از آخرت سخن میگوید تا خاطر نشان کند که آیندهاش چگونه رقم میخورد. از طبیعت سخن میگوید تا بفهماند که چگونه با این بستر زندگیاش تعامل برقرار کند و از آن استفاده علمی و عملی ببرد. از تاریخ سخن میگوید تا به گذشتهاش نگاه کند و از آن درس زندگی رستگارانه بگیرد.
به نمونهای از حقایق یاد شده نگاه کنید:
(ومَا اللّهُ بِغـافِلٍ عَمّا تَعمَلون)(بقره/74)
«و خداوند از اعمال شما غافل نیست.»
(والوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَاُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحون)(اعراف/8)
«وزن کردن (اعمال و سنجش ارزش آنها) در آن روز، حقّ است! کسانى که میزانهاى (عمل) آنها سنگین است، همان رستگاراناند!»
(یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا وَما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أنَّ بَیْنَها وَبَیْنَهُ اَمَداً بَعِیداً)(آل عمران/30)
«روزى که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده، حاضر مىبیند و آرزو مىکند میان او و آنچه از اعمال بد انجام داده، فاصله زمانىِ زیادى باشد.»
(قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ اَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ اَهدَى سَبِیلاً)(اسراء/84)
«بگو: هر کس طبق روش (و خلق و خوى) خود عمل مىکند و پروردگارتان کسانى را که راهشان نیکوتر است، بهتر مىشناسد.»
(کَبُرَ مَقْتـًا عِنْدَ اللّهِ أنْ تَقُولُوا مَا لا تَفْعَلُون)(صف/3)
«نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى بگویید که عمل نمىکنید!»
(وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشًا فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحِیصٍ*إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ)(ق/37-36)
«چه بسیار اقوامى را که پیش از آنها هلاک کردیم، اقوامى که از آنان قویتر بودند و شهرها (و کشورها) را گشودند. آیا راه فرارى (از عذاب الهى) وجود دارد؟! در این تذکّرى است براى آن کس که عقل دارد، یا گوش دل فرا دهد در حالى که حاضر باشد!»
(أَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَسَاکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لأولِی النُّهَى)(طه/128)
«آیا براى هدایت آنان کافى نیست که بسیارى از نسلهاى پیشین را (که طغیان و فساد کردند) هلاک نمودیم، و اینها در مسکنهاى (ویران شده) آنان راه مىروند! مسلّماً در این امر، نشانه هاى روشنى براى خردمندان است.»
(وَکَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَیَاتًا أَوْ هُمْ قَائِلُونَ)(اعراف/4)
«چه بسیار شهرها و آبادیها که آنها را (بر اثر گناه فراوانشان) هلاک کردیم! و عذاب ما شب هنگام، یا در روز هنگامى که استراحت کرده بودند، به سراغشان آمد.»
(وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذَلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ) (اعراف/176)
«و اگر مىخواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا مىبردیم، (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست. پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستى گرایید و از هواى نفس پیروى کرد! مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنى، دهانش را باز و زبانش را برون مى آورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همین کار را مىکند (گویى چنان تشنه دنیاپرستى است که هرگز سیراب نمىشود)! این مثل گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند. این داستانها را (براى آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند).»
امام باقر(علیه السلام) فرمودهاند: «الْجَنَّةُ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَکَارِهِ وَ الصَّبْرِ فَمَنْ صَبَرَ عَلَى الْمَکَارِهِ فِی الدُّنْیَا دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ جَهَنَّمُ مَحْفُوفَةٌ بِاللَّذَّاتِ وَ الشَّهَوَاتِ فَاحْذَرُوا أَیُّهَا النَّاسُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمَعَاصِی مَا قَدْ نَهَاکُمُ اللَّهُ عَنْهَا وَ حَذَّرَکُمُوهَا فِی کِتَابِهِ الصَّادِقِ وَ الْبَیَانِ النَّاطِقِ وَ لَا تَأْمَنُوا مَکْرَ اللَّهِ وَ تَحْذِیرَهُ وَ تَهْدِیدَهُ عِنْدَ مَا یَدْعُوکُمُ الشَّیْطَانُ اللَّعِینُ إِلَیْهِ مِنْ عَاجِلِ الشَّهَوَاتِ وَ اللَّذَّاتِ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» وَ أَشْعِرُوا قُلُوبَکُمْ خَوْفَ اللَّهِ وَ تَذَکَّرُوا مَا قَدْ وَعَدَکُمُ اللَّهُ فِی مَرْجِعُکُمْ إِلَیْهِ مِنْ حُسْنِ ثَوَابِهِ کَمَا قَدْ خَوَّفَکُمْ مِنْ شَدِیدِ الْعِقَابِ فَإِنَّهُ مَنْ خَافَ شَیْئاً حَذِرَهُ وَ مَنْ حَذِرَ شَیْئاً تَرَکَهُ وَ لَا تَکُونُوا مِنَ الْغَافِلِینَ الْمَائِلِینَ إِلَى زَهْرَةِ الدُّنْیَا الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئَاتِ فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ: «أفَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ*أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزِینَ» أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلى تَخَوُّفٍ.» (کلینی،2/9)
«بهشت با سختیها و بردباری همراه است. کسی که در سختیهای دنیا صبر پیشه کند، وارد بهشت میشود. و جهنم با لذتها و شهوات همراه است. ای مردم! از گناهان و معاصی که خداوند شما را از آنها در کتاب صادق و بیان گویایش نهی فرموده، دوری کنید و از مکر و تهدید الهی هنگام فراخوان شیطان به سوی شهوات و لذتهای زودگذر دنیا ایمن نباشید، چه اینکه خداوند فرمود: مؤمنان کسانی هستند که هرگاه شیطانی با او تماس بگیرد، فوراً متذکر میشوند و بصیرت و بینایی پیدا میکنند. ترس از خدا را در دلهایتان وارد کنید و وعدهها و وعیدهای اخروی او را به یاد بیاورید، زیرا کسی که از چیزی بترسد، از آن حذر میکند و هرگاه حذر کرد، از آن دوری میکند. از غافلان و سرگرم شوندگان به جاذبههای دنیا که به دنبال بدیها هستند نباشید، چون خداوند فرمود: آیا توطئهگران از این ایمن گشتند که ممکن است خدا آنها را در زمین فرو برد، و یا مجازات (الهى) از آنجا که انتظارش را ندارند، به سراغشان آید؟! یا به هنگامى (که براى کسب مال و ثروت افزونتر) در رفت و آمدند، دامانشان را بگیرد در حالى که قادر به فرار نیستند؟! یا به طور تدریجى، با هشدارهاى خوفانگیز آنان را گرفتار سازد؟!»
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: «لَیْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ أَکْثِرُوا مِنْ ذِکْرِ هَادِمِ اللَّذَّاتِ وَ مُنَغِّصِ الشَّهَوَاتِ» (حرعاملی، 2/437) «بعد از مرگ فرصت رضایت طلبی نیست، منهدم کننده لذتها و از بین برنده شهوات را زیاد یاد کنید.»
بنابراین بیان حقایق گوناگون از سوی قرآن و روایات هدفی جز بیدار نگاه داشتن قلب انسان و حفظ گرایش حقجویی و حقطلبی آن که بخش نخست راهکار تزکیه است، ندارد.
همانگونه که بخش نخست آیات معطوف به بعد نخست تزکیه یعنی تقویت و حفظ ساختار قلب بود، بخش دوم آیات، یعنی الزامات اخلاقی و تشریعی، ناظر به بعد دوم تزکیه، یعنی تضعیف هواها و کششهای نفس است. این دسته از آیات دو شیوه برای تضعیف و کاستن از قدرت هواها و کششها مطرح میکند:
1- روش از بین بردن زمینه تحریک کنندگی 2- اقدامات متضاد با هواها و شهوات.
به مجموع آیاتی که از تزکیه سخن گفته است توجه کنید:
1ـ آیاتی که مورد آنها مال است؛
(خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ)(توبه/103)
«از اموال آنها صدقهای (به عنوان زکات) بگیر تا به وسیله آنان، آنها را پاک سازی و پرورش دهی! و (به هنگام گرفتن زکاتها، به آنها) دعا کن که دعای تو، مایه آرامش آنهاست و خداوند شنوا و داناست!»
(الَّذی یُؤْتی مالَهُ یَتَزَکَّى)(لیل/18)
«همان کس که مال خود را (در راه خدا) مى بخشد تا پاک شود.»
2ـ آیاتی که مورد آنها طغیان و ستمگری است؛
(إذْهَبْ إلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى* فَقُلْ هَل لَّکَ إِلىَ أَنْ تَزَکىَ* وَ أَهْدِیَکَ إِلىَ رَبِّکَ فَتَخْشىَ) (نازعات/19-17)
«به سوى فرعون برو که طغیان کرده است و به او بگو: آیا مىخواهى پاکیزه شوى و من تو را به سوى پروردگارت هدایت کنم تا از او بترسى (و گناه نکنى)؟!»
3ـ آیاتی که مورد آنها طلاق است؛
(وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکُمْ أَزْکى لَکُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ)(بقره/232)
«و هنگامى که زنان را طلاق دادید و عدّه خود را به پایان رساندند، مانع آنها نشوید که با همسران (سابق) خویش ازدواج کنند، اگر در میان آنان به طرز پسندیدهاى تراضى برقرار گردد. این دستورى است که تنها افرادى از شما که ایمان به خدا و روز قیامت دارند، از آن پند مى گیرند (و به آن عمل مى کنند). این (دستور) براى رشد (خانواده هاى) شما مؤثرتر و براى شستن آلودگیها مفیدتر است و خدا مىداند و شما نمى دانید.»
4ـ آیاتی که مورد آنها نگاه کردن است؛
(قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما یَصْنَعُونَ)(نور/30)
«به مؤمنان بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند و عفاف خود را حفظ کنند. این برای آنان پاکیزهتر است. خداوند از آنچه انجام میدهید، آگاه است!»
5ـ آیاتی که مورد آنها پرسیدن است؛
(وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ) (احزاب/53)
«و هنگامى که چیزى از وسایل زندگى را (به عنوان عاریت) از آنان [همسران پیامبر] مى خواهید، از پشت پرده بخواهید. این کار براى پاکى دلهاى شما و آنها بهتر است.»
6ـ آیاتی که مورد آنها رفت و آمد به خانه دیگران است؛
(فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیهَا أَحَدًا فَلا تَدْخُلُوهَا حَتَّى یُؤْذَنَ لَکُمْ وَإِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکَى لَکُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ)(نور/28)
«و اگر کسى را در آن نیافتید، وارد نشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شد «باز گردید»، باز گردید. این براى شما پاکیزه تر است و خداوند به آنچه انجام مى دهید، آگاه است.»
آیات فوق ضمن اینکه نشان دهنده حقیقت تزکیه به معنای جلوگیری از حاکمیت هوا و شهوت نفس بر قلب است، زیرا در همه موارد سخن از نوعی مخالفت با هوای نفس است، اما از نظر روش دو شیوه متفاوت را مطرح میکند. سه آیه اخیر، یعنی آیه مربوط به نگاه و آیه مربوط به سؤال و آیه مربوط به رفت و آمد به خانه دیگران، ناظر به شیوه از بین بردن زمینه تحریک کنندگی است؛ زیرا پرسیدن از پس حجاب یا وارد نشدن به خانه دیگران بدون اذن به مسئله نگاه برمیگردد و جلوگیری از نگاه باعث خفته نگهداشتن هوا و شهوت شده و مانع تحریک آن میگردد.
اما سه مورد نخست معطوف به روش اقدام متضاد است؛ زیرا در مورد نخست تشویق به انفاق شده است که عمل متضاد با حرص است. در مورد دوم تشویق به ایمان و خشیت شده است که متضاد با روحیه قدرتطلبی و طغیانگری است و در مورد سوم تشویق به آزاد گذاشتن و عدم حبس از ازدواج مجدد شده است که متضاد با روحیه لجاجت و انتقام گیری است.
بنابراین کنترل اعضا و قوه خیال یا تمرین ضدیت با آنها دو روشی است که میتواند باعث تضعیف هواها گردد؛ زیرا ویژگی هواهای نفس این است که هر چه به آنها مجال داده شود، فربهتر و قویتر شده و تسلط آنها شدیدتر میشود و هر چه کنترل بر آنها دقیقتر و سختگیرانهتر باشد یا با آنها ضدیت شود، قدرت هواها کاسته میشود.
از اینجا نکته دیگری نیز به دست میآید و آن اینکه قوت اراده که به عنوان یک عامل مهم در تزکیه مطرح است، هنگامی میسر میشود که نخست این دو روش تمرین شود، وگرنه سیطره قوی هواها مجالی برای تقویت اراده نخواهد گذاشت.
خلاصه سخن آنکه تزکیه یک فرایند دو بُعدی است. یک بُعد آن مربوط به قلب است که با آگاهی سر و کار دارد؛ هر چه بیشتر در معرض حقایق قرار گیرد، فطرت حقیقتیاب و حقیقتگرایَش تقویت میشود و از تزیین و جهل فاصله گرفته و در نتیجه تصمیم درست میگیرد. بُعد دیگر مربوط به هواهای نفس و شهوات است که باید تضعیف گردد تا حاکمیت و سلطهاش بر قلب کاسته شود که این کار با دو روش صورت میگیرد:
1ـ از بین بردن زمینه تحریک کنندگی هواها که نماد آن کنترل بر اعضا و قوه خیال است.
2ـ تشویق به اقدام متضاد یا به تعبیر دیگر ضدیت با هواها و شهوات که باعث تضعیف حاکمیت و سلطه هواها میشود.
شاید آیه کریمه زیر بیانگر هر دو بعد به صورت فشرده باشد، آنجا که میفرماید:
(وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى*فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَى)(نازعات/41-40)
«و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوا باز دارد، قطعاً بهشت جایگاه اوست!»
خوف از مقام ربّ نماد مواجهه با حقیقت است و نهی نفس مظهر جلوگیری از سلطه کششها.
منابع و مأخذ:
1. آلوسی، سید محمود؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415ق.
2. ابن فارس، احمد؛ معجم مقاییس اللغة، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404ق.
3. ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب، بیروت، دار صادر، 1414ق.
4. حر عاملی، محمد بن حسن؛ وسائل الشیعه، قم، موسسة آل البیت، 1409 ق.
5. راغب اصفهانی؛ المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دار العلم، 1412ق.
6. طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، 1417ق.
7. طریحی، فخرالدین؛ مجمع البحرین، تهران، کتاب فروشی مرتضوی، 1375 ش.
8. فضل الله، سید محمد حسین؛ تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دارالملاک للطباعة والنشر، 1419ق.
9. فیومی، احمد بن محمد؛ المصباح المنیر، قم، دار الهجره، 1414ق.
10. کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1365 ش.
11. مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
12. مطهری، مرتضی؛ فطرت، تهران، انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده عمران، 1362ش.