این دهه یادآور بسیاری از مطالب عالی و مفاهیم بلند و سازنده و ارزشمند است. دهه کرامت یادآور لطیفترین علائق و مهر و وفاهای کمنظیر یک خواهر نسبت به مقام شامخ و معنوی برادر است.
مهر و وفایی که خواهر مهربان و دلداده را به هجرت وادار نموده و غربت و بیماری و مرگ در فصل جوانی را برای او آسان کرده است.
مهربانی که جز در مورد امام حسین و حضرت زینب (علیهماالسلام) سابقه ندارد.
دهه کرامت تداعی کننده عزم و قاطعیت و اراده آهنین زنان بزرگ و بانوان و الامقام و گرانقدر جهان میباشد.
تمام مفاهیم سازندهای که ما در فرهنگ اسلامی داریم در این دهه تداعی میشوند چرا که حرم حضرت معصومه و امام رضا (علیهماالسلام) کانون دعا و قرآن و نیایش و ... است.
دهه کرامت یادآور تحول آفرینی بانوان آسمانی است و این که میتوانند رهبری دلهای صدها میلیون مسلمان را در طی اعصار عهدهدار بشوند.
دهه کرامت یادآور زهرا و زینب (علیهماالسلام) است.
تمام مفاهیم سازندهای که ما در فرهنگ اسلامی داریم در این دهه تداعی میشوند چرا که حرم حضرت معصومه و امام رضا (علیهماالسلام) کانون دعا و قرآن و نیایش و ... است.
دهه کرامت یادآور تمام خوبیهاست. و یادآور جمال انسانی است.
اکنون اطلاعاتمان را در باره ی این بزرگواران بالا می بریم
امام صادق(ع)پیش از ولادت کریمه آل محمد(ص) فرمود:
خدا را حرمى است و آن مکه است،امیرمؤمنان را حرمى است و آن کوفه است،و ما اهل بیت را حرمى است و آن قم است.بزودى بانویى به نام فاطمه از تبار من در آن جا دفن شود که هر کس به زیارتش بشتابد،بهشت بر او واجب مى گردد.
بارگاه حضرت معصومه(س) تجلیگاه حضرت زهرا(س)
بر اساس رویاى صادقه اى که مرحوم آیت الله مرعشى نجفى(ره) از پدر بزرگوارش مرحوم حاج سیدمحمود مرعشى (متوفاى 1338 ه .)نقل مىکردند، قبر شریف حضرت معصومه(س)جلوه گاه قبر گم شده مادر بزرگوارش حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها مىباشد.آن مرحوم در صدد بود که به هر وسیله اى که ممکن باشد، محل دفن حضرت زهرا سلام الله علیها را به دست آورد، به این منظور ختم مجربى را آغاز مىکند و چهل شب آن را ادامه مىدهد، تا درشب چهلم به خدمت حضرت باقر و یا حضرت صادق(علیهماالسلام)شرفیاب مىشود، امام(ع) به ایشان مىفرماید: «علیک بکریمه اهل البیت» «به دامن کریمه اهلبیت پناه ببرید.» عرض مىکند: بلى من هم این ختم را براى این منظور گرفته ام که قبر شریف بىبى را دقیقا بدانم و به زیارتش بروم.
امام(ع) فرمود: منظور من قبر شریف حضرت معصومه در قم مىباشد.سپس ادامه داد: براى مصالحى خداوند اراده فرموده که محل دفن حضرت فاطمه سلام الله علیها همواره مخفى بماند و لذا قبر حضرت معصومه را تجلیگاه قبر آن حضرت قرار داده است.هر جلال و جبروتى که براى قبر شریف حضرت زهرا مقدر بود خداوند متعال همان جلال و جبروت را بر قبر مطهر حضرت معصومه(س) قرار داده است.
نجمه خاتون همسرگرامى امام کاظم(ع) تنها دو فرزند در دامان خود پرورش داد و آنها عبارتند از:
1- خورشید فروزان امامت، حضرت على بن موسى الرضا(ع)
2- حضرت معصومه (س)
محمد بن جریر طبرى، دانشمند گرانمایه شیعه در قرن پنجم هجرى، براین واقعیت تصریح نموده است.
مدت 25 سال تمام حضرت رضا(ع) تنها فرزند نجمه خاتون بود، پس از یک ربع قرن انتظار، سرانجام ستاره اى تابان از دامن نجمه درخشید که هم سنگ امام هشتم(ع) بود و امام(ع) توانست والاترین عواطف انباشته شده در سویداى دلش را بر او نثار کند.
بین حضرت معصومه(س) و برادرش امام رضا(ع) عواطف سرشار و محبت زایدالوصفى بود که قلم از ترسیم آن عاجز است.
در یکى از معجزات امام کاظم(ع) که حضرت معصومه نیز نقشى دارد،هنگامى که مرد نصرانى مىپرسد: «شما که هستید؟» مىفرماید: «انا المعصومه اخت الرضا» «من معصومه، خواهر امام رضا(ع)مىباشم.» این تعبیر از محبت سرشار آن حضرت به برادر بزرگوارش امام رضا(ع) و از مباهات او به این خواهر برادرى سرچشمهمىگیرد.
رمز قداست قم
در احادیث فراوانى از قداست قم سخن رفته، تصویر آن در آسمان چهارم به رسول اکرم(ص) ارائه شده است.
امیرمومنان(ع) به اهالى قم درود فرستاده و از جاى پاى جبرئیل در آن سخن گفته و امام صادق(ع) قم را حرم اهلبیت معرفى کرده وخاک آن را پاک و پاکیزه تعبیر کرده است.امام کاظم(ع) قم را عش آل محمد (آشیانه آل محمد(ص))نامیده و یکى از درهاى بهشت را از آن اهل قم دانسته.
امام هادى(ع) اهل قم را «مغفور لهم»(آمرزیده) تعبیر کرده و امام حسن عسکرى(ع) از حسن نیت آنها تمجید کرده و با تعبیرات بلندى اهالى قم را ستوده است.اینها و دهها حدیث دیگرى که در قداست و شرافت قم و اهل قم از پیشوایان معصوم به ما رسیده، فضیلت و عظمت این سرزمین را براى همگان روشن مى سازند، جز این که باید دید راز و رمز این همه شرافت و قداست چیست؟
حدیث فوق که پیرامون ارتحال حضرت معصومه(س) به عنوان پیشگوئىاز امام صادق(ع) نقل شد، از راز و رمز آن پرده بر مىدارد و روشن مىسازد که این همه فضیلت و شرافت، از ریحانه پیامبر،کریمه اهلبیت، مهین بانوى اسلام، حضرت معصومه(س) سرچشمه مىگیرد، که در این سرزمین دیده از جهان فرو بسته، گرد و خاک این سرزمین را توتیاى دیدگان حور و ملائک نموده است.
عصمت حضرت معصومه(س)
بر اساس روایتى که مرحوم سپهر در «ناسخ» از امام رضا(ع)روایت کرده، لقب «معصومه» را به حضرت معصومه، امام هشتم اعطا کرده اند. طبق این روایت امام رضا(ع) فرمود: «من زار المعصومه بقم کمن زارنى» «هرکس حضرت معصومه را در قم زیارت کند، همانند کسى است که مرا زیارت کرده باشد.» این روایت را مرحوم محلاتى نیز به همین تعبیر نقل کرده است. با توجه به این که عصمت به چهارده معصوم(علیهم السلام) منحصر نیست، بلکه همه پیامبران، امامان و فرشتگان معصوم هستند. و علت اشتهار حضرت رسول اکرم، فاطمه زهرا و امامان(علیهمالسلام) به «چهارده معصوم» آن است که آنها علاوه بر مصونیت ازگناهان صغیره و کبیره، از «ترک اولى» نیز که منافات با عصمت ندارد، پاک و مبرا بودند.
مرحوم مقرم درکتابهاى ارزشمند :«العباس» و «على الاکبر»دلائل عصمت حضرت ابوالفضل و حضرت على اکبر(علیهماالسلام) را بر شمرده است. و مرحوم نقدى در کتاب«زینب الکبرى» از عصمت حضرت زینب سلام الله علیها سخن گفته است. و مولف «کریمه اهلبیت» شواهد عصمت حضرت معصومه(س)را بازگو نموده است.
و با توجه به این که حضرت معصومه(س) نام شریفشان «فاطمه»است و در حال حیات به «معصومه» ملقب نبودند، تعبیر امام(ع)دقیقا به معناى اثبات عصمت است، زیرا بر اساس قاعده معروف:«تعلیق حکم به وصف مشعر بر علیت است» دلالت حدیث شریف برعصمت آن بزرگوار بى تردید خواهد بود.
فداها ابوها
آیت الله سید نصر الله مستنبط از کتاب «کشف اللئالى» نقل فرموده که روزى عده اى از شیعیان وارد مدینه شدند و پرسشهایىداشتند که مىخواستند از محضر امام کاظم(ع) بپرسند. امام(ع) در سفر بودند، پرسشهاى خود را نوشته به دودمان امامت تقدیم نمودند، چون عزم سفر کردند براى پاسخ پرسشهاى خود به منزل امام(ع) شرفیاب شدند، امام کاظم(ع) مراجعت نفرموده بود و آنها امکان توقف نداشتند، از این رو حضرت معصومه(س) پاسخ آن پرسشها را نوشتند و به آنها تسلیم نمودند، آنها با مسرت فراوان از مدینه منوره خارج شدند، در بیرون مدینه با امام کاظم(ع) مصادف شدند و داستان خود را براى آن حضرت شرح دادند.
هنگامى که امام(ع) پرسشهاى آنان و پاسخهاى حضرت معصومه(س) را ملاحظه کردند، سه بار فرمودند: «فداها ابوها» «پدرش به قربانش باد.» باتوجه به این که حضرت معصومه(س) به هنگام دستگیرى پدر بزرگوارش خردسال بود،این داستان از مقام بسیار والا و دانش بسیار گسترده آن حضرت حکایت مىکند.
لقبهاى حضرت معصومه(س)از زیارتنامه ها
سه زیارتنامه براى حضرت معصومه ذکر شده است: یکى از آنها مشهور و دو تاى دیگر غیرمشهوراست.
اسامى و لقب هایى که براى حضرت معصومه در دو زیارتنامه غیرمشهور ذکر شده، به قرار ذیل است:
طاهره(پاکیزه)،حمیده(ستوده)،بره(نیکوکار)،رشیده(رشدیافته)،تقیه (پرهیزکار)،رضیه(خشنود از خدا) ،مرضیه(مورد رضایت خدا) ، سیده طاهره(بانوى پاکیزه)، سیده صدیقه(بانوى بسیار راستگو)، سیده رضیه مرضیه(بانوى خشنود ازخدا و مورد رضاى او) ، سیده نساء العالمین(سرور زنان عالم)
لقبهاى دیگر آن بانو
محدثه و عابده و مقدامه(بانوى پیشتاز)از دیگر صفات و القابىاست که براى حضرت معصومه عنوان شده است.
هم اکنون می پردازیم به گوشه ای از زندگانی امام رضا(ع)
نمیدانم چقدر از «مدینه» میدانی. اما امام رضا(ع) «مدینه» را خوب میشناسد. همان جا به دنیا آمده، تقویمها، روز، ماه و سال ولادتش را درست به یاد نمیآورند یا شاید خوب میدانند و اذعان نمیکنند ـ تاریخ هیچ وقت امانتدار خوبی نبوده ـ ولادتش را در سالهای 148، 151 و 153 و در روزهای جمعه نوزدهم رمضان، نیمه ماه رمضان، جمعه دهم رجب و یازدهم ذی القعده عنوان کردهاند. اما قطعیت بیشتر در همان سال 148، یعنی سال وفات امام جعفر صادق(ع) است. همانطور که اشخاصی همچون مفید، کلینی، کفعمی، شهید ثانی طبرسی، صدوق، ابن زهره، مسعودی، ابوالفداء، ابن اثیر، ابن حجر، ابن جوزی و کسانی دیگر، سال 148 را سال ولادت امام رضا(ع) دانستهاند.
اما لقبها و کنیههایش، همچون واژگانی درخشان در هزارتوی ذهن تاریخ باقی ماندهاند. کنیههایش ابوالحسن (در بین خواص) است و لقبهایش، صابر، زکی، ولی، فاضل، وفی، صدیق، رضی، سراج الله، نورالهدی، قرة عین المومنین، کلیدة الملحدین، کفو الملک، کافی الخلق، رب السریر و رئاب التدبیر.
و رضا(ع)؛ مشهورترین لقبی است که از گذر این همه سال، ما هنوز امام را با آن نام میشناسیم. شاید خواسته باشی دلیل این لقب را بدانی:
«او از آن روی رضا خوانده شد که در آسمان خوشایند و در زمین مورد خشنودی پیامبران و خدا و امامان پس از او بود. همچنین گفته شده: از آن روی که همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند و بالاخره چنین آمده است: از آن روی او را رضا خواندهاند که مأمون به او خشنود شد.»
وقتی القاب، نامها و کنیههای مادرش را میخوانی، حس میکنی چیزی در آنهاست، شبیه آنچه در القاب خود امام است: ام البنین، نجمه، سکن، تکتم، خیزران، طاهره، و شقراء
اگرچه به روایتی نام پنج پسر و یک دختر را برای امام رضا(ع) ذکر کردهاند، اما همانطور که علامه مجلسی گفته است: «از جواد به عنوان تنها فرزند او یاد کردهاند.» ـ نامی آشنا برای ما ـ دیگر... میماند سال وفات امام که باز هم ذهن تاریخ ما را بخوبی یاری نمیدهد و احتمال سالهای 202، 203 و 206 ق، در این میان است. اما اکثر علماء همان سال 203 را سال وفات دانستهاند. با این حساب عمر حضرت رضا(ع) 55 سال میشود. 35 سالش را در کنار پدرش گذرانده و بیست سال دیگر امامت شیعیان را به عهده داشته است.
آغاز امامت آن حضرت، مصادف میشود با دوره پایانی خلافت هارون عباسی به مدت ده سال.
پنج سال بعد از آن با خلافت امین همزمان است و سرانجام هم دورهای از خلافت مأمون در مدت پنج سال و تسلط یافتن او بر قلمرو اسلامی آن روزگاران.
مأمون...همان کسی که با دسیسه و به وسیله زهر امام را شهید کرده دوستداران امام، پیکر پاکش را درطوس در قبله قبه هارونی سرای حمیدبن قحطبه طایی به خاک سپردند و امروزه غبار مرقد او توتیای چشمهای شیفتگان است
در مدینه
دوران امامت امام رضا(ع) در مدینه از سال 183 هجری قمری آغاز شده بود. حکومت سیاسی در آن زمان به دست هارون الرشید بود که در بغداد اداره میشده است. تز هارون هم مثل همه زورگویان تاریخ، شکنجه و زندان و کشتار بوده است. مردم را برای گرفتن مالیات شکنجه دادن و فرزندان و شیعیان فاطمی را آزار رساندن...
همانطور که حضرت موسی بن جعفر(ع)، پدر امام رضا(ع) را در زندانهای بصره و بغداد حبس میکند و آخرش هم با زهر، ایشان را به شهادت میرساند. یعنی دورانی که مصیبت شهادت پدر، برای امام رضا(ع) اتفاق میافتد و مصیبتهای اسف بار دیگر برای علویان.
در زمان امام رضا(ع)، هارون الرشید آن قدر از تأثیر اهل بیت(ع) بر مردم نگران بوده که علاوه بر همه اینها، اندیشهها و افکار بیگانگان را هم وارد علوم مسلمانان میکرده است. به این منظور که توجه مردم را به علوم بیگانه جلب کند.
ابوبکر خوارزمی (383 ه) در نامهای به اهل نیشابور درباره نحوه رفتار حکومت عباسیان به خصوص «هارون» مینویسد: هارون در حالی مرد که درخت نبوت را درو کرده و نهال امامت را از ریشه برافکنده بود... چون یکی از پیشوایان هدایت و سروری از سروران خاندان مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم در میگذشت، کسی جنازهاش را تشییع نمیکرد و مرقدش را با گچ نمیآراست، اما وقتی دلقک یا بازیگر یا مطرب و یا قاتلی از خودشان میمرد، دادگران و قاضیان بر جنازهاش حاضر میشدند و رهبران و حکمرانان در مجالس سوگواریش مینشستند. مادی و سوفسطایی در کشورشان امنیت داشت و متعرض کسانی که کتابهای فلسفی را تدریس میکردند، نمیشدند، ولی هر شیعهای سرانجام به قتل میرسید و هرکس که نام فرزندش را «علی» مینهاد، خونش را به زمین میریختند.
با توجه به این موارد و جوی که حاکم شده بود، امام رضا(ع) ترجیح میداد امامت خودش را علنی نکند و فقط با عده معدودی از یارانش ارتباط داشته باشد. ولی وقتی بعد از چند سال، حکومت هارون الرشید به خاطر شورشهای مختلف ضعیف میشود، امام رضا(ع) امامت خودش را آشکار میکند و به رفع مشکلات مردم در زمینههای اعتقادی و اجتماعی میپردازد.
خود امام فرموده است: «در روضه جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله مینشستم، در حالی که دانشمندان مدینه بسیار بودند. هرگاه یکی از آنان در مسألهای در میماند، همگی متوجه من میشدند و سؤالات را نزد من میفرستادند و من پاسخ آنها را میدادم». بالاخره عمر هارون هم یک جایی به سر میرسد. وقتی که در سال 193 برای آرام کردن اوضاع شورش به منطقه خراسان میرود، در همان جا دار فانی را وداع گفته و در سناباد طوس، در یکی از اطاقهای تحتانی کاخ فرماندار طوس، «حمید بن قحطبه طائی» دفن میشود.
پسران هارون ـ امین و مأمون ـ بر سر حکومت، به دعوا و کشمکش با یکدیگر میپردازند. امین در بغداد قدرت را در دست میگیرد و مأمون در مرو بر تخت پادشاهی مینشیند. اختلاف بین این دو، پنج سال طول میکشد تا سرانجام سپاه مأمون به بغداد حمله میکند؛ امین را در سال 198 ه کشته و مأمون سرتاسر حکومت را به دست میگیرد.
ولی علویان و سادات مأمون را آرام نمیگذارند. آنها دیگر به تنگ آمده بودند. اولش ظلم و ستمهای هارون، بعد نارضایتی از پسرانش و حالا هم مأمون...
این گونه میشود که در نواحی عراق، حجاز و یمن شورش میکنند. آنان فقط یک چیز را میخواستند. حکومت به دست خاندان آل محمد(ص) اداره شود. مأمون با زرنگی تمام، امام رضا(ع) را به خراسان دعوت میکند. همیشه اولین سؤال موقع مرور این حادثه تاریخی این است: چرا؟ هدف مأمون چه بود؟
به خاطر اینکه با قرار دادن امام در کنار خود، یک جور مهر تأیید به اعمال و سیاستهای خودش بزند. امام رضا(ع) به دعوتنامههای مأمون پاسخ منفی میدهد تا اینکه او دست به تهدیدی جدی میزند.
اسناد تاریخی، گویای اولین زمینههای سفر امام نیست و جزئیات بسیاری از مقدمات هجرت رضوی، ناگفته مانده و در پرده ابهام قرار دارد. ولی با مطالعه اسناد موجود، این حقیقت مسلم است که از پیش مکاتباتی میان مرو و مدینه، صورت میگرفته و بر سفر امام به سوی مرو، اصرار بوده است.
مأمون علاوه بر دعوتنامهها، دو نفر از مأموران خود به نامهای رجاء بن ابی ضحاک و یاسر خادم را به مدینه میفرستد. آنها بعد از ورود به مدینه، مأموریت خودشان را برای امام(ع) اینطور عنوان میکنند:
«ان المأمون امرنا باشخاصک الی خراسان»
مأمون، ما را فرمان داده و مأمور ساخته است تا تو را به خراسان ببریم.
امام رضا(ع) شخصی بود که نیرنگهای مأمون را میفهمید و شیوهها و دسیسههای او را میشناخت. زندانهای طولانی پدر را با همه تلخیها و رنجهایش بخاطر داشت و میدانست که مأمون کسی است که برادر خودش را میکشد و حالا هم از نگرانی حضور امام در بین مردم، نمیتواند آرام بگیرد.
بدین ترتیب امام رضا(ع) سفر آغاز کرد. سفری بدون رضایت خاطر، بدون دل خوش، باید با مدینه وداع میکرد، با مدفن پاک رسول خدا، با مردمی که او را بسیار دوست داشتند. برای اهل مدینه پدری مهربان بود. او نیازی به سفر جغرافیایی نداشت. او در جغرافیای دلها سفر کرده بود.
امام سفر را آغاز کرد. در حالیکه از آن اکراه داشت و وقتی میرفت خوب میدانست که مأمون با او چه خواهد کرد و خوب میدانست که در دلها جاودانه خواهد شد.
از مدینه تا مرو
دل کندن امام(ع) از مدینه خیلی سخت بود. حتی اگر یک بار در طول زندگیت مسافر سرزمین غریب شده باشی، باید این حس را بفهمی؛ مثل یوسف که از مدینه تا مرو مصر غریبه بود و با آن همه ثروت و جلال و شوکت، دلش میخواست به کنعان برگردد.
امام رضا(ع) در حالی با مسجد پیامبر خداحافظی میکرد که میدانست بازگشتی ندارد. شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا(ع) به سند خود از محول بجستانی نقل کرده است که امام رضا(ع) با پیامبر(ص) خداحافظی کرد، اما هر بار به سمت قبر بر میگشت و صدایش با گریه بلند میشد. به امام نزدیک شدم و به او تبریک گفتم. امام فرمود: من را رها کن! من از جوار جدم محمد صلی الله علیه و آله و سلم بیرون میشوم و در «غربت» میمیرم.
آنچه امروز برای همه ما روشن است. ابتدا و انتهای سفر امام رضا(ع) است، اما اینکه امام در حد فاصل این دو نقطه، دقیقاً از چه مسیرهایی عبور کرده، کاملاً مشخص نیست و در آن اختلاف وجود دارد. تعیین خط سیر دقیق امام رضا(ع) به واسطه گزارشهای متعدد و گاه متناقض منابع، دشوار است.
خط سیر هجرت امام رضا(ع)
کاروانهایی که از حجاز به قصد عراق حرکت میکردند، چه از راه مکه و چه از راه مدینه، در منزلی به نام «معدن نقره» به یکدیگر میرسیدند و از آن جا به یکی از دو مقصد بصره یا کوفه روانه میشدند. بیشتر قرائن و شواهدی که وجود دارد نشان میدهد که امام از طریق مدینه و معدن نقره راهی بصره شده و بعید به نظر میرسد که امام ابتدا به مکه رفته و بعد عازم سفر شده باشد.
یکی از دلایل این است که سفر امام عادی و به دلخواه خودشان نبوده است، بلکه تحت الحفظ بوده و طبیعی است که مأموران مأمون کوتاهترین مسیر را انتخاب کرده باشند تا هر چه سریعتر مأموریت خود را به انجام برسانند. بدیهی است با وجود راه مستقیم مدینه به بغداد که 134 فرسنگ بوده، مسیری انتخاب نشده که مسافت آن 355 فرسنگ بوده است.
دلیل دیگری که مورخان نقل کردهاند، این است که در سال 200 ه . ق که با سفر امام همزمان میشود، شرایط خاصی بر مکه حاکم بوده است. بین طرفداران مأمورن به فرماندهی رجا بن ابی ضحاک، ورقاء، جلودی و هارون بن مسیب از یک سو و مخالفان خلیفه به رهبری محمدبن جعفر، عموی امام رضا(ع) از طرف دیگر جنگ بوده است و مصلحت ایجاد نمیکرده که رجاء بن ابی ضحاک، امام رضا(ع) را وارد شهری کند که تا دیروز در آن شهر طرف جنگ بوده است.
و سومین دلیل این است که رجاء بن ابی ضحاک مأمور بود تمام حالات، رفتار و گفتار امام را در طول سفر زیر نظر داشته و برای گزارش به مأمون ارائه کند. در سفرنامهای که او به خلیفه ارائه داد، حتی به جنبههای روحی و اخلاقی امام رضا(ع) اشاره شده و تا جایی که ذکرها و دعاهای امام در نمازها هم از قلم نیفتاده است. به همین دلیل بعید به نظر میرسد که امام به مکه رفته باشد و ضحاک آن را در سفرنامه خود نقل نکرده باشد.
با وجود این دلایل، بعضی از منابع به خصوص تذکرههای متأخر، نوشتهاند که امام رضا(ع) همراه با امام جواد(ع) به مکه هم رفتهاند. امام رضا(ع) طواف خانه خدا را انجام میدهد و در پشت مقام ابراهیم(ع) نماز میگزارد. حضرت جواد(ع) که آن زمان کودکی هفت ساله بوده است، بعد از طواف به طرف حجرالاسود میرود و آنجا به مدت طولانی مینشیند. موفق یکی از یاران امام رضا(ع)، به حضرت جواد(ع) میگوید: «فدایت شوم! بلند شو تا برویم».
امام جواد(ع) میگوید: من فعلاً نمیخواهم از اینجا بلند شوم تا خداوند چه خواهد!
این جمله را که امام جواد(ع) میگوید، در صورتش یک دنیا غم و اندوه مینشیند. موفق پیش امام رضا(ع) میرود و جریان نیامدن امام جواد(ع) را به آن حضرت گزارش میدهد. امام رضا(ع) بلند شده، به حجر اسماعیل میروند و میفرمایند: «ای فرزند دلبندم! بلند شو تا برویم». امام جواد(ع) میگوید: «پدرجان چگونه بلند شوم در حالی که دیدم شما آنچنان وداعی با خانه خدا کردید که گویی دیگر بر نخواهید گشت». به هر حال امام(ع) در طول مسیر از «معدن نقره» گذشته، وارد منطقه قادسیه میشود. سرزمینی که در عصر خلیفه دوم، محل جنگ بزرگ میان مسلمانان و ایرانیان بود جنگی که سرانجام به پیروزی مسلمانان انجامید.
ابی نصر بزنطی میگوید: «در قادسیه خدمت حضرت رضا(ع) رسیدم، امام به من فرمود: اطاقی برای من اجاره کن که دارای دو در باشد، تا مراجعه کنندگان بتوانند به راحتی رفت و آمد کنند.
حضرت رضا(ع) پس از قادسیه به سمت بصره ادامه مسیر داد.