تربیت را به لحاظ متعلق و مورد به دو قسم کلی میتوان تقسیم کرد: 1- تربیت جسم 2- تربیت روح. برخی تربیت روح را به معنای رشد دادن و به فعلیت رساندن استعدادهای نهفته در آن میدانند (مطهری،8)، اما به گمان نویسنده چنان که در این نوشتار خواهد آمد، تربیت به معنای به فعلیت رساندن استعدادهای روح نیست؛ زیرا روح به معنای جان انسان، هم استعدادهای مثبت دارد و هم منفی، اما تربیت در صورتی تحقق پیدا میکند که استعدادهای مثبت رشد کند نه استعدادهای منفی.
از این رو مقصود از تربیت روح، ساختن و شکل دادن آن است، به گونهای که انسان را به هدف آفرینشش برساند. در این صورت فعلیت استعدادهای مثبت لازمه تربیت و از پیامدهای آن شمرده میشود و نه خود تربیت.
تربیت چه به معنای نخست و چه به معنای دوم، تعلیم و آموزش را نیز در بر میگیرد، زیرا فرایند تعلیم و آگاهی بخشی، به فعلیت رساندن استعداد یادگیری (تعریف نخست) و نوعی شکل دادن و ساختن روح در جهت هدف آفرینش (تعریف دوم) است، اما همه کسانی که در حوزه تعلیم و تربیت بحث کردهاند، تعلیم را جدا و مستقل از تربیت تلقی کردهاند و به رغم ارتباط و پیوند کارکردی آن دو، برای هر کدام روشها، عوامل و احکام ویژهای برشمردهاند. شاید بدین خاطر که در ساحت وجود انسان، اندیشه و انگیزه به مثابه دو بال حرکت و صیرورت وجودی انسان، خاستگاههای متفاوتی دارند؛ اندیشه از قوه عاقله نشأت میگیرد، اما انگیزه تابع کششها و نیروهای تحریک کننده گوناگونی است که از جمله آن ممکن است قوه عاقله نیز باشد. از این رو ساحت نخست را به تعلیم و ساحت دوم را به تربیت اختصاص دادهاند. به این ترتیب محدوده تربیت کوچک تر شده و معطوف به نیروها و کششهای مؤثر در انگیزش انسان و پیامدهای آن در شکلگیری روح و جان آدمی مطرح و مورد بحث قرار میگیرد.
در فرهنگ قرآن نیز تربیت روح در برابر تعلیم قرار داده شده است، اما نه به عنوان تربیت، بلکه به عنوان تزکیه؛
(هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأمِّیِّینَ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ)(جمعه/2)
«او کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده، رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها مىخواند و آنها را تزکیه مىکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت مىآموزد، هر چند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند!»
(رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ)(بقره/129)
«پروردگارا! در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند، زیرا تو توانا و حکیمى (و بر این کار قادرى).»
(کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولا مِنْکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ)(بقره/151)
«همانگونه (که با تغییر قبله، نعمت خود را بر شما کامل کردیم،) رسولى از خودتان در میان شما فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و به شما، کتاب و حکمت بیاموزد و آنچه را نمىدانستید، به شما یاد دهد.»
بنابراین اگر بخواهیم دیدگاه قرآن را راجع به تربیت بشناسیم، باید «تزکیه» را مورد بحث و تحلیل قرار دهیم تا مشخص شود که تربیت از نگاه قرآن چیست و چه مبانی، لوازم و پیامدهایی دارد. این نوشتار میکوشد به فراخور توان، از مجموع عناصر نظام تزکیه، به شناخت روش تزکیه از نگاه قرآن بپردازد. مفهوم تزکیه
برای شناخت روش تزکیه، قبل از هر چیز نیازمند شناخت مفهوم تزکیه هستیم. لغت شناسان عرب در رابطه با ریشه «زکو» که تزکیه از آن مشتق شده است، دیدگاههای متفاوت دارند؛ برخی آن را دارای دو معنا دانستهاند: یکی رشد و نمو و دیگری طهارت و پاکی؛
«أصل یدلّ على نماء و زیادة. و یقال الطهارة زکاة المال. قال بعضهم: سمّیت بذلک لأنّها ممّا یرجى به زکاء المال، و هو زیادته و نماؤه. و قال بعضهم: سمّیت زکاة لأنّها طهارة، قالوا و حجّة ذلک قوله تعالى «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها» و الأصل فی ذلک کلّه راجع الى هذین المعنیین، و هما النماء و الطهارة. و من النماء زرع زاک: بیّن الزکاء. و یقال هو أمر لا یزکو بفلان، أى لا یلیق به.» (ابن فارس)
اما بیشتر لغت شناسان آن را به معنای نخست، یعنی رشد و نمو گرفتهاند؛
«و الزکاء: النماء و الزیادة، یقال زکا الزرع، و الأرض تزکو زکّوا من باب قعد. و أزکى: مثله. و سمّى القدر المخرج من المال زکاة، لأنّه سبب یرجى به الزکاء... و زکا الرجل یزکو: إذا صلح. و زکّیته: نسبته الى الزکاة و هو الصلاح، و الرجل زکىّ، و الجمع أزکیاء.» (فیومی)
«زکا: أصل الزکاة النموّ الحاصل عن برکة اللّه تعالى، و یعتبر ذلک بالأمور الدنیویّة و الاخرویّة. یقال زکا الزرع یزکو إذا حصل منه نموّ و برکة و منه الزکاة لما یخرج الإنسان من حقّ اللّه تعالى الى الفقراء، لما یکون فیها من رجاء البرکة أو لتزکیة النفس أى تنمیتها بالخیرات و البرکات أولهما جمیعاً. و أقیموا الصلاة و آتوا الزکاة: و بزکاء النفس و طهارتها یصیر الإنسان بحیث یستحقّ فی الدنیا الأوصاف المحمودة و فی الآخرة الأجر و المثوبة.» (راغب اصفهانی)
نکته شایان توجه این است که لغت شناسانی که ریشه «زکو» را به معنای رشد و نمو گرفتهاند، در مورد انسان به صلاح (مصباح اللغه) و طهارت (مفردات راغب) تعبیر کردهاند، گویا در مورد انسان لازم یا ملزوم معنای رشد و نمو مقصود است (بستگی دارد که رشد و نمو مستلزم طهارت و صلاح است یا بر عکس، طهارت و صلاح مستلزم رشد و نمو).
اما در قرآن کریم کاربرد مشتقات ریشه «زکو» از دو جهت شایان توجه است: نخست اینکه گاهی این مشتقات با مشتقات واژه تطهیر کنار هم به کار رفته است، مانند:
(خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها)(توبه/103)
«از داراییهایشان صدقه بستان تا آنان را پاک و منزه سازى.»
(ذلِکُمْ أَزْکى لَکُمْ وَ أَطْهَرُ)(بقره/232)
«و این شما را بهتر و به پاکى نزدیکتر است.»
اگر اصل در استعمال تأسیس باشد نه تأکید، باید گفت این کاربرد نشانه تفاوت معنایی آن دو است.
نکته دیگر اینکه گرچه در بیشتر موارد مشتقات تزکیه به صورت مطلق و بدون همایش با واژههای دیگر به کار رفته است، مانند:
(مَنْ تَزَکَّى فَإِنَّما یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ)(فاطر/18)
«و هر که پاک شود، براى خود پاک شده.»
(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى)(اعلی/1)
«هر آینه پاکان رستگار شدند.»
(وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکَّى)(طه/76)
«و این است پاداش پاکان.»
اما در یک مورد که در مفهوم شناسی این واژه بسیار تعیین کننده است، در همایش با مشتق «تدسیه» به کار رفته است؛
(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا*وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا)(شمس/10-9)
«هر که در پاکى نفس کوشید، رستگار شد و هر که در پلیدىاش فرو پوشید، نومید گردید.»
شناخت مفهوم تدسیه نقش مهمی در شناخت مفهوم تزکیه به عنوان واژه متضاد آن دارد. بعضی از لغت شناسان واژه «دسّاها» را از ریشه «دسو» گرفتهاند و برخی دیگر از ریشه «دسس». هر کدام باشد، معنای خفا و پنهانی در آن نهفته است. راغب میگوید:
«قال تعالى: «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»، أی: دسّسها فی المعاصی، فأبدل من إحدى السّینات یاء، نحو: تظنّیت، و أصله تظنّنت.» (راغب اصفهانی)
طریحی در «مجمع البحرین» میگوید:
«قوله تعالى: «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» أی فاته الظفر، من دس نفسه یعنی أخفاها بالفجور و المعصیة، و الأصل دسها فغیرت، فکل شیء أخفیته فقد دسسته.» (طریحی)
ابن منظور در «لسان العرب» مینویسد:
«و دسَّه یَدُسُّه دَسّاً إِذا أَدخله فی الشیءِ بقهر و قوَّة. و فی التنزیل العزیز: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها.» (ابن منظور)
احمد بن فارس در «مقاییس اللغه» میگوید:
«دسو: الدال والسین والحرف المعتل اصل واحد یدل علی خفاء وستر یقال: دسوت الشئ ادسوه ودسا یدسو وهو نقیض زکا فاما قوله تعالی: «وقد خاب من دسّاها» فان اهل العلم قالوا الاصل دسّسها کانّه اخفاها.» (ابن فارس)
بنابراین در مفهوم تدسیه، پنهان کردن و پوشاندن نهفته است. متقابلاً اگر تزکیه را نقیض تدسیه بدانیم، چنانکه ابن فارس میگفت، مفهوم آن باید آشکار کردن و نمایان ساختن باشد. این بدان معناست که مقصود از تزکیه در آیه کریمه و معنای کاربردی آن ـ اگر نگوییم مفهوم لغویاش ـ، رشد و نمو دادن نیست، گرچه در مفهوم رشد و نمو دادن، بیرون آوردن و آشکار ساختن وجود دارد، اما به هر حال آشکار ساختن و بیرون آوردن اعم از رشد و نمو دادن است و چنانکه بعداً خواهیم گفت، این معنا با انسان شناسی قرآن سازگارتر است تا معنای رشد و نمو دادن.
حال در اینجا پرسش مهمی مطرح میشود که پاسخ به آن، مقصود از تزکیه را آشکارتر میسازد. آن پرسش این است که اگر بر اساس آیه کریمه، تزکیه نفس، آشکار کردن و بیرون آوردن نفس است، آن پوشش و ستری که نفس را احاطه و پنهان کرده است چیست؟ تزکیه کننده نفسش را از زیر کدام پوشش بیرون بیاورد؟
در این زمینه لغت شناسان قرآن و نیز مفسران دیدگاههای متفاوتی دارند؛ برخی میگویند مقصود از پوشش نفس، فجور و معاصی است. (طریحی) برخی میگویند مقصود کفر و ضلالت است. (فضل الله، 24/285) برخی میگویند مراد آلودگی مادی و هیولانی است. (آلوسی، 15/361) برخی همه اینها را مقصود میدانند؛
«و التزکیة هی التطهیر، و هو إزالة الأدناس و القذارات، فیشمل إزالة الاعتقادات الفاسدة کالشرک و الکفر، و إزالة الملکات الرذیلة من الأخلاق کالکبر و الشح، و إزالة الأعمال و الأفعال الشنیعة کالقتل و الزنا و شرب الخمر.» (طباطبایی،1/ 333)
«تزکیه عبارت است از پاک کردن، یعنی زدودن ناپاکیها و آلودگیها، که شامل زدودن عقاید فاسد مانند شرک و کفر و ملکات زشت اخلاقی مانند کبر و بخل و اعمال و کارهای ناپسند مانند قتل و زنا و شرب خمر میشود.»
اما از دو جهت دیدگاههای فوق قابل تردید است: نخست اینکه همان گونه که اشاره شد، تزکیه به معنای بیرون آوردن و آشکار ساختن است و این مفهوم مستلزم آن است که پوشش از ابتدا وجود داشته باشد. در صورتی که پوشش عارضی و پسینی باشد، مفهوم مقابل پوشاندن، «نپوشاندن» میشود، نه آشکار ساختن.
دیگر اینکه اگر پوشش نفس، گناه و معصیت و ضلالت و امثال این امور باشد، در این صورت خطاب آیه متوجه گناهکاران و گمراهان خواهد بود. گویا خداوند میفرماید گناهکاران هنگامی رستگار میشوند که نفسشان را از آلودگی گناه و معصیت بیرون آورند. در حالی که این آیه خطاب به همه انسانهاست، چه گناهکار و چه بیگناه.
بنابراین باید گفت پوشش نفس، گناه و معصیت و کفر و ضلالت و امثال این امور نیست. آنچه به واقع نزدیکتر و با آموزههای دیگر قرآن نیز سازگارتر است، این است که مقصود از پوشش نفس، هواها و کششهای نفس است که از آغاز پیدایش نفس، آن را احاطه کرده و پوشانده است. از همین رو گاهی به جای تزکیه از تعبیر «نهی نفس از هوا» استفاده میکند؛
(وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى*فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى)(نازعات/41-40)
«اما هر کس که از ایستادن در برابر پروردگارش ترسیده و نفس را از هوا بازداشته، بهشت جایگاه اوست.»
به این ترتیب «تزکیه» عبارت خواهد بود از بیرون آوردن و آشکار ساختن نفس از زیر سلطه و حاکمیت هواها و شهوات و «تدسیه» عبارت میشود از مخفی نگاه داشتن نفس در زیر سلطه و حاکمیت هواها و شهوات و کمک کردن بر تدوام و بقای سلطه و احاطه هواها و کششها بر نفس.